من تو رو برمیگردونم ( پارت ۳۰)
همون جوری داشتیم نهار میخوردیم که من بدون اینکه سرم رو از غذا جدا کنم در حالی که گوشت رو با چابستیک تو بشقاب اینور اونور میکردم گفتم:خب...اون نور سبز چی بود؟...
و دکو با همون لحن آروم گفت:خب....راستش خودمم نمیدونم...ولی قبل اون وقتی تو اون حرف ها رو میزدی انگار چندین نفر با لحن و تن صدا های مختلف تو گوشم زمزمه میکردن« فراتر!...فراتر برو!...»و انگار اون لحظه میدونستم دارم چیکار میکنم و خب...یه حس عجیبی داشت..، بعد از اینکه زمین خوابیدی و مطمئن شدم حداقل آسیب رو میبینی فقط از درونم زمزمه کردم «فراتر از قدرت..»و تمام وان فور الی که توی وجودم جمع شده بود رو تا جایی که میتونستم آزاد کردم و بعدش تا حدود یک ساعت دیدم تار بود و قدرتی واسم نمونده بود...
بعد شنیدن این حرف ها اضافه کردم:و از بدنت دود بلند میشد، فک کنم از گرمای بدنت بود
دکو گفت:گفتم که!درست یادم نیست
تو فکر فرو رفتم:یعنی اون لحظه تمام قدرتی که تو وجودش بود رو با وان فور ال ترشح کرد؟مگه میشه؟وان فور ال تشکیل شده از هفت نوع کوسه هست و چون اون لحظه دکو با زنجیر بسته شده بود فک نکنم بتونه از اونا استفاده کنه مگه نه ؟(آهی کشیدم)
و یهو در باز شد و یکی بلند گفت: میدوریا و باکوگوی جوان!
اون صدای نفس نفس زنان!خودش بود!آلمایت بود!اومد جلو و گفت:پس شما دو تا جلوی نقشه ی دزدیدن و فروش کوسه های کلاس aرو گرفتید!
دکو گفت:اوه.. سلام آلمایت!
و من با جدیت و اخم گفتم:فروش کوسه ؟
آلمایت رو صندلی نشست و گفت:آره..اون آدمایی که شما گرفتید آدمای بزرگترین مافیای کوسه تو بازار سیاه بودن و رئیس اصلی اونا میتونه کوسه هارو از کسی به دیگری انتقال بده ـــ
در این حین وسط حرفش پریدم و گفتم:درست مثل ال فور وان
و آلمایت گفت:نه .. خوشبختانه هیچ ربطی با هم ندارن و ماهیت کوسه هاشون کامل از هم متفاوته!
و ادامه داد: به هر حال شما دو تا مانع یه حادثه یک بزرگ شدین باید باید یکم خیالتون رو راحت کنید
و رو به دکو کرد و گفت: میدوریا ی جوان! کوست در چه حاله؟!
دکو با کمی خجالت و استرس و با لحنی غیر صمیمی جواب داد:خوبه!عه...رو به راهه!
آلمایت که شک کرد رو به من کرد و گفت: اتفاقی افتاده؟
بحث رو عوض کردم و گفتم:آلمایت !؟تو قرار نبود چون شواهد جور درنمیومدن یه مدت دیگه برگردی؟
آلمایت جواب داد:خب... من داشتم دنبال کانالهای خارجی مافیایی که شما گرفتید میگشتم برای همین زود برگشتم-(متوجه شد از موضوع اصلی دورش میکنم)
و با جدیت رو به دکو و گفت: میدوریای جوان ؟
دکو با اضطراب زود جواب داد: بله!؟
آلمایت گفت: صاحب های وان فور ال از جمله صاحب دوم چه شکلی بود؟
خیلی سوال هوشمندانه ای بود!تنها کسی که اونو دیده و میشناخت دکو بود !
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:
نویسنده:بقیش بمونه برای پارت بعد ❤️
بچه بخاطر اینکه یه مدت بود پارت نمیدادم عذر میخوام 🙏 آخه پارت ها آمادن ولی بخاطر عقده ی به سری معلم ها وقت نمیکنم تایپش کنم 😮💨🔪
کلام آخر:پیش به سوی قدرت و فراتر از آن 🔥
و دکو با همون لحن آروم گفت:خب....راستش خودمم نمیدونم...ولی قبل اون وقتی تو اون حرف ها رو میزدی انگار چندین نفر با لحن و تن صدا های مختلف تو گوشم زمزمه میکردن« فراتر!...فراتر برو!...»و انگار اون لحظه میدونستم دارم چیکار میکنم و خب...یه حس عجیبی داشت..، بعد از اینکه زمین خوابیدی و مطمئن شدم حداقل آسیب رو میبینی فقط از درونم زمزمه کردم «فراتر از قدرت..»و تمام وان فور الی که توی وجودم جمع شده بود رو تا جایی که میتونستم آزاد کردم و بعدش تا حدود یک ساعت دیدم تار بود و قدرتی واسم نمونده بود...
بعد شنیدن این حرف ها اضافه کردم:و از بدنت دود بلند میشد، فک کنم از گرمای بدنت بود
دکو گفت:گفتم که!درست یادم نیست
تو فکر فرو رفتم:یعنی اون لحظه تمام قدرتی که تو وجودش بود رو با وان فور ال ترشح کرد؟مگه میشه؟وان فور ال تشکیل شده از هفت نوع کوسه هست و چون اون لحظه دکو با زنجیر بسته شده بود فک نکنم بتونه از اونا استفاده کنه مگه نه ؟(آهی کشیدم)
و یهو در باز شد و یکی بلند گفت: میدوریا و باکوگوی جوان!
اون صدای نفس نفس زنان!خودش بود!آلمایت بود!اومد جلو و گفت:پس شما دو تا جلوی نقشه ی دزدیدن و فروش کوسه های کلاس aرو گرفتید!
دکو گفت:اوه.. سلام آلمایت!
و من با جدیت و اخم گفتم:فروش کوسه ؟
آلمایت رو صندلی نشست و گفت:آره..اون آدمایی که شما گرفتید آدمای بزرگترین مافیای کوسه تو بازار سیاه بودن و رئیس اصلی اونا میتونه کوسه هارو از کسی به دیگری انتقال بده ـــ
در این حین وسط حرفش پریدم و گفتم:درست مثل ال فور وان
و آلمایت گفت:نه .. خوشبختانه هیچ ربطی با هم ندارن و ماهیت کوسه هاشون کامل از هم متفاوته!
و ادامه داد: به هر حال شما دو تا مانع یه حادثه یک بزرگ شدین باید باید یکم خیالتون رو راحت کنید
و رو به دکو کرد و گفت: میدوریا ی جوان! کوست در چه حاله؟!
دکو با کمی خجالت و استرس و با لحنی غیر صمیمی جواب داد:خوبه!عه...رو به راهه!
آلمایت که شک کرد رو به من کرد و گفت: اتفاقی افتاده؟
بحث رو عوض کردم و گفتم:آلمایت !؟تو قرار نبود چون شواهد جور درنمیومدن یه مدت دیگه برگردی؟
آلمایت جواب داد:خب... من داشتم دنبال کانالهای خارجی مافیایی که شما گرفتید میگشتم برای همین زود برگشتم-(متوجه شد از موضوع اصلی دورش میکنم)
و با جدیت رو به دکو و گفت: میدوریای جوان ؟
دکو با اضطراب زود جواب داد: بله!؟
آلمایت گفت: صاحب های وان فور ال از جمله صاحب دوم چه شکلی بود؟
خیلی سوال هوشمندانه ای بود!تنها کسی که اونو دیده و میشناخت دکو بود !
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:
نویسنده:بقیش بمونه برای پارت بعد ❤️
بچه بخاطر اینکه یه مدت بود پارت نمیدادم عذر میخوام 🙏 آخه پارت ها آمادن ولی بخاطر عقده ی به سری معلم ها وقت نمیکنم تایپش کنم 😮💨🔪
کلام آخر:پیش به سوی قدرت و فراتر از آن 🔥
- ۴.۳k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط